- یک جاده دوطرفه است؛ مسیر حاکم و مردم یا حاکمیت و جمهوریت؛ در واقع خیلی اوقات که جسم یک کشور با روح حاکم بر آن تفاوت های فاحشی دارد ناشی از مسدود شدن این جاده است! نامش حکومت اسلامی است اما روح و روحیه اش همه چیز هست جز اسلام؛ تازه در باب آن ساخت حقوقی اسلامی هم از آنجا که «روایت ها و قرائت ها» زیاد است؛ ماهیت آن حکومت و نمای آن کشور اسلامی می تواند معجونی باشد که اسلام حکم پودر نارگیل تزئینی آن را دارد. همین می شود که گاه مردم مطالبه ای دارند و حاکمان حرف دیگری؛ مردم در خشم و خروش اند و حاکمان در عیش و نوش... و صدالبته که «مرگ» فقط برای همسایه نیست!
¤ ¤ ¤
معرکه بی نظیری بود. ماجرای خون و خیانت در باریکه ای پهلو گرفته در دریای مدیترانه؛ عیار ساختمان حکومت های اسلامی را بیش از پیش رو کرد! پوسیدگی های درونی و لایه در لایه حکومت های اسلامی همچون شکوفه دادن گیلاس بر شاخسار بیرون ریخت. و مهم تر از همه ،شاه سلطان حسین های معاصر را به جریان تاریخ رساند و روح آن مرحوم ملعون را دوباره زنده کرد که به قول شاعر آسوده بخواب که مبارک و عبدالله و عباس بیدارند!
باور کنید همین محمود عباس کراواتی به ظاهر مسلمان خطرناک تر از سرکار علیه لیونی است؛ چرا که حداقل او دارد رو بازی می کند و مهره ها را با نقشه قبلی روی صفحه شطرنج جابه جا می کند اما محمود عباس یا همان شاه سلطان حسین غزه، به ظاهر سرباز روی صفحه می رقصاند اما پنهانی خودش، خودش را کیش و مات می کند! تازه برای سربازهای کشته شده در صفحه شطرنج اش گریه هم می کند! در حین بازی هم او را به بازی دیگری می گیرند، مستش می کنند و عقل اش را به نخ های نامرئی و مرئی خیمه شب بازی گره می زنند و به صرف «شراب و لبخند» قطعه ای دیگر از پاره تن اسلام را به راحتی نوشیدن یک فنجان نسکافه داغ جدا می کنند.
حسنی مبارک هم همینطور؛ گویا رعد و برق تاریخی خالد اسلامبولی هنوز برایش عبرت نشده است؛ درست مثل آل سعود! وقتی شما جرات و جسارت دفاع از خود را نداشته باشی، جربزه حق طلبی و حق گویی و حق مداری در وجودت نباشد، دیگر شناسنامه ات ملاک نیست که پیشانی ات منقش است به نگین شاه سلطان حسین. سی سال پیش وقتی باغبان انقلاب می خواست نهال نوپای «جمهوری اسلامی» را در خاک کهنه و کهن ایران زمین غرس کند. خوب حواسش بود که پوسته وپسته یا نماو نهان این نهال یکدست باشد؛ پوسته اش اسلامی نباشد و پسته اش اصل امریکایی! هوش شرقی حضرت روح الله(ره) که از کرانه های اشراقی حضرت جدش سرچشمه می گرفت؛ عمق چاله های سیاه حکومت های همسایه را دیده بود که هم جمهوری را برگزید هم اسلامی را؛ هم شورای نگهبان را تعبیه کرد و هم شعار مرگ بر اسرائیل را، هم ساخت و سازه جمهوری را اسلامی دید و بنا کرد و هم طاقچه و باغچه درون این ساختمان را به عطر بهار نارنج نور قرآن مزین کرد؛ این شد که امروز ایران دشمن دیرین امریکاست و عربستان خانه وحی، دوست دیرین مجسمه سلطه ؛ به همین سادگی! اگر قول بدهی بین خودمان بماند می خواهم بنویسم که... بنویسم که... بنویسم که باید حق بدهی به شاه سلطان حسین و شاه سلطان حسین ها! آخر هر انقلابی، سختی هایی دارد، مصائبی دارد، رنج هایی دارد که هر کسی را توان تحمل آن نیست، انقلاب ما هم اگر تنها جابه جایی قدرت از محمدرضا به روح الله بود، نه جنگی بود، نه تحریمی و نه مظلومیتی!تازه الان عضو انواع و اقسام کمیته ها و شوراهای سیاسی و غیرسیاسی بودیم و چه ها که نمی کردیم! فقط یک اشکال وجود داشت و آن اینکه آن قدر مست و مسخ می شدیم که کودکانی را جلوی چشممان سر می بریدند و تکه تکه می کردند، ما هم در عوض کشتی کج تماشا می کردیم!
معامله از نوع شاه سلطان حسین آدابی دارد که عرب ها خوب آن را بلدند؛ اصلا گروه خونی شان «خیانت منفی» است. از آن پیمان نیمه شب برای قتل رسول مهربانی تا حذف نازنین ترین حاکم روی زمین و آیینه عدل از دایره حکومت، از خدعه های خوارجی عصر علوی و حسنی(ع) تا نامه های مهر شده به نام شاه سلطان حسین های کوفی ... تا امروز.
امروز هم عصر «بازگشت شاه سلطان حسین»هاست، چه بخواهیم و چه نخواهیم علت دشمنی ها و تحریم ها و تهدیدها، مرگ شاه سلطان حسین ها در ایران پس از انقلاب است؛ نسلی که در کشور حضور دارد و نفس می کشد اما هنوز به مدد نفس حضرت روح الله(ره) اجازه عرضه اندام پیدا نکرده است. اگرچه می تواند و می شود حضور نامحسوسش را درجریانات مختلف دید؛ همین آقایان و خانم های به ظاهر وابسته به طبقه روشنفکری که برای پرپر شدن یک برگ از کتاب های فلان شاعر و نقاش و سینماگر، اعتصاب غذا می کنند و نظام را به بی هنری و بی مسئولیتی می رسانند و دادشان آسمان را فرا می گیرد، آیا برای غزه لب گشودند یا رژلب فرانسوی شان را به نسکافه تلخ در بالکن کتاب فروشی]...[ و دمی با پیپ و تنباکوی اصل به خواندن آخرین نوشته های کوئیلو گذراندند؟!
البته سیاسیون هم شاه سلطان حسین های زیادی دارند؛ آنها که مردم را فقط به وقت انتخاب می خواهند، آنها که اصولا مردم را طبقه ای کج فهم، کوته اندیش، عامه، رعیت و... می دانند و زندگی سیاسی و غیرسیاسی شان را با افه های روشنفکری می گذرانند و گاه مملکت داری شان هم طعم روشنفکری می گیرد از همین نسل خودباخته اند؛ همان ها که اگر 100 سال هم رئیس جمهور باشند یک مرگ بر امریکا یا مرگ بر اسرائیل از زبانشان خارج نمی شود اگرچه 22بهمن بین مردم تا میدان آزادی راهپیمایی کنند!
ضمنا یادت باشد شاه سلطان حسین ها فقط بین بزرگان نیستند و تنها در میان جستجوگران قدرت آنها را دنبال نکن! دور و برت پر است از انواع شاه سلطان حسین؛ چه در تیم فوتبال دانشگاه، چه در کلاس درس و چه در کانون]...[ نهاد دانشجویی ]...[؛ هر آنکه به قدرت مردم و هویت ایرانی- اسلامی شان ایمان ندارد و در خود نفی سلطه پذیری را کشته و از آن طرف هم رویای امریکایی شدن و تمدن و پیشرفت امریکایی- انگلیسی او را کشته؛ نوه نتیجه شاه سلطان حسین است؛ همان ها که امثال هخا و فرح و اشرف و... سالهاست در آرزوی سینه زدن این جماعت در خیمه شان، هوای بازگشت به ایران را دارند.
و یادت باشد، انقلاب از روزهای نخستین شاه سلطان حسین های زیادی به خود دیده ؛ مراقب نباشیم سر از لاک بیرون می آورند و... خلاصه که خطر در نزدیکی است؛ خطر بازگشت این جنس آدم هایی که معتقدند همه چیز بس است؛ مردم دیگر خسته شده اند از این همه فلسطین گفتن ما، مردم دنبال رفاه هستند و می خواهند به مملکت خودشان برسند، مردم نمی خواهند به کشورهای دیگر کاری داشته باشند و...
این طور بگویم، بهتر است: همان ها که امروز از تسخیر لانه جاسوسی ناراحت اند و می گویند اشتباه کرده اند، یک شاه سلطان حسین بالقوه اند! و البته که گفتنی ها بسیار است و تو خود باهوش تر از آن که من برایت بنویسم!